به نام نامی سر، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»
همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر
زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
برای مشاهده زندگینامه سید حمید رضا برقعی به امتداد خط بروید ...
متولد ۱۳۶۲
سید حمیدرضا برقعی در چند کنگره شعر مقام اول را کسب کرده و مدتی هم دبیر انجمن شعر قم بوده است . دو سال طلبگی خوانده و سپس دانشجوی رشته ادبیات شده است .
15 ساله بوده که اولین شعرهایش را سروده است ولی به قول خودش آن طور که باید جدی نبود. پدر بزرگش شاعر بوده و این خود نشانه ای برای سید حمیدرضا.
اولین بار وقتی که کتاب های سهراب سپهری را در دست خواهرش دیده کنجکاو شده آن ها را بخواند اما به قول خودش از وقتی که یادش می آید قیصر امین پور را همیشه دوست داشته
امروز به بهانه لبخند خدا به زمین و آغاز عصر علی و علویون، سراغ معمار واژه های طوفانی و دلدادگی در حریم اهل بیت(ع) رفتیم. قصد ما زیارت او واژه های نم دارش بود اما خودش عاشقانه به سمت هیئت رفت و نشان داد که هر چه دارد از دل خیمه گاه اهل بیت(ع) است و شاه کلیدش هم در دست حضرت سالار سلام الله علیه.
می گوید: باید هیئتی باشی تا شعر هیئتی بگویی!
آقای شاعر بر سر در وبلاگش نوشته بود: در آسمان غزل شاعرانه بال زدم، به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم...
خلاصه که با افتخار تقدیم می شود به همه جوان های ایران زمین خاصه آنها که دل در گروی یار این روزها سرمست ملاقات با آفتاب اند.