ری را... صدا میآید امشب
از پشت کاچ که بند آب
برق سیاهِ تابشِ تصویری از خراب
در چشم می کشاند.
گویا کسی ست که می خواند...
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین
ز اندوه های من
سنگین تر
وآوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایقِ دل تنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می بینم.
ری را، ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند.
شنیدن دکلمهی " ری را ... " با صدای رضا پیربادیان .
توضیحی بر شعر " ری را " از نیما یوشیج در امتداد خط ...