عموی آب...
الا یا ایـها السّاقی فقط وصف تو است سقا
بیا باساغر کرب وبلا سیرم نما آقا
تورا گویم که وقت صوت هل من ناصرارباب
همه فریاد گشتی سر بدادی بانگ یا مولا
به بانگت خون جهید از قلب وگلگون گشت دامانت
به بانگت صاحب محشر بتازید از دل اعدا
و گویا سر بدادو این نواهارا که یاعباس
مبارک باشدت این هم نشینی نزد آن بابا
به یادت هست سردار سر افراز سقایت کار
که دست عشق تو بوسیده شد از جانب تیغ سیه دل ها
به یادت هست آن دم کز میان رعدوبرق نیزه وشمشیر
باران ببارید از برای تو و سر داد این صدار
تویی مصداق حلّت بفنائک ای عموی آب
واین گونه شدی بابای کل فضل وبخشش ها
" فاطمه مالمیر "